دختر شرقی باران

همینم که هستم ولی با تو.. ❤

دختر شرقی باران

همینم که هستم ولی با تو.. ❤

اینجا یه وبلاگ شخصیه
دیدم چند نفری عکسی که من حواسم نبوده و رمزی نکردم کپی کردن
کپی بر داری از این وب نارضاتی منو به همراش داره
لطفا اسب سواری رو مخ نکنید
با تشکر
پونه جان

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
شهریور ۹۴

دوستای گلم اینا جبهه گیری نیست دوست داشتم توجیهتون کنم در مورد زندگیم:*

خیلی هاتون گفتین اشتباه کردم گفتم عروسی نه

ولی با تمام احترامی که برا نظراتون قایلم من از این مراسم که پر از تجمله خوشم نمیاد

وقتی موقع خوندن صیغه محرمیت زندگیم و سپردم به حضرت زهرا پس شیوه ی ایشونم پیش میگیرم

پدرم زیر فشار مالی شدیدیه من با اینکار بیشتر خیال پدرم راحت کردم چون عقد و عروسی باهمه و هزینه ها نصف نصف 

و باید جهیزیه هم بگیره بابا به جر چهار تا وسیله

شرایط مسعودم اونقد بده که اگه قرار بود عروسی بگیزم باید قید ترم بعد دانشگاه و میزدم

و این بدترین اتفاقی بود که ممکن بود بیفتهن عو طرفه دیگه خود مسعود له میشد

اگه گفتم نیاز داشتم ازم تشکر کنه چون به قول اتنا همه ما زنا این نیاز تو وجودمون هست

اوناییم که گفتن به همسر بگم

موقعی که اینجا بود تو بغلش بودم و فضا خیلی عاشقانه بود بهش گفتم

متاسفانه من اصلا اعل قهر و دعوا طولانی نیستم 

یعنی ته ته قهرم ی ساعته ولی تو دلم ناراحتی میمونه!!!!!! 

و اما اونور قضیه اونایی که گفتن بری زیر یه سقف درست میشه:

دیروز مسعود عصبی بود و هرچی من میگفتم جچی شده هیچی نمیگفت:/

تا امروز به حرف اومد و گفت در حالی که تو حساب خودش یک میلیون و هفتصد بوده دوستش ازش پول خواسته و یک میلیون و سیصدش بهش داده

و این در حالیه که چند روز پیش به من گفته بودم اون چهار صد تومنی که بهت دادم و داری بهم بدی بعد پس بدم

و من با اینکه تو حسابم بود گفتم فقط 130 دارم و اونو براش فرستادم

حالا ته قضیه قشنگه

دوستش بهش گفته پول و حساب کردم داداش دیدم بدهی داری بهم صد تومنم بر دار بیا :|

این در حالیه که شوهر من قبلا بدهیش و صاف کرده!!!!!!!

اگه شما باشید نمیسوزید؟؟؟ بهتون بر نمیخوره؟؟؟

بهش میگم مسعود 15 سال والیبال بازی کردی هر سال 30 ملیون سالی 5 ملیون پس انداز میکردی الان همه چی داشتی

میگه نه دیگه تصمیم و گرفتم از این به بعد جمع میکنم به کسی هم قرض نمیدم

گفتم یکمم زود تصمیم گرفتی افرین

بعد دلم نمیاد چون میبینم اعصابش چقدر داغونه بهش اس میدم و میگم هزار تا از این پولا صدقه زندگیمون بیخیالش!

ولی هرچقدم خوب نشون بدم خودمو از  بیخیالیش میسوزم

نه از اون فقط!!

از کارای مامانم میسوزم

از زندگی  و بدشانسی داداشم میسوزم

از حال بد بابام میسوزم

خیلی خستم خدایا!!

یکم بغلت و بهم قرض میدی ؟؟؟بال و پرم شکسته :(


۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۱
الوچه بانو
۳۰
شهریور ۹۴

شاید هرکی اینو بخونه بگه پر توقعم

ولی حرف دلمه

انتظار داشتم وقتی بخاطر زندگیمون بخاطر شرایط مسعود پا رو ارزویی که واسه هر دختری وجود داره گذاشتم

وقتی قید عروسی رو که هرکسی دوست داره داشته باشه زدم 

یبار مسعود بگه مرسی یا حداقل یجور نشون بده متوجه اینکارم شده

ما خانوما چیزی غیر توجه از اقایون نمیخوایم

مخصوصا یکی مثل من ک مدام مورد توجه پدر و داداشم بودم

همش انتظار دارم حواسش ب من باشه

وقتی بهش میگم عصبی و کلافم بعد صبح میبینم تا ساعت شیش بعد ظهر ی تک زنگم نمیزنه بهم بر میخوره

دوست دارم منت چیزی رو رو سرش بذارم واسه همین هیچوقت بهش نمیگم ک تشکر کنه

ولی ته ته دلم ناراحتم از بی اهمیت بودن تلاشم برا خوشحالیش

مثلا کادوی تولدی که براش گرفتم دستبند

خیلی شیک بهش گفتم بنداز تو مراسم گفت جلفه برا امشب :| 

یا انگشتر عقیقی که براش گرفتم یبار جلو من ننداخته 

یا کمربند و کیف پولی ک براش گرفتم یبارم استفاده نکرده

باور کنید شمام باشین بهتون بر میخوره

خدا میدونه کم تحت فشار نیستم بی توجهیا و حواس پرتیای مسعود جز این ک حالم و بد تر کنه چیزی نداره

انتظار داشتم یبار حداقل بگه بیام ببینمت؟؟؟

اما فقط میگه دلم تنگ شده!

چجوری از من انتظار دارید مشتاق رفتن زیر ی سقف با همیچین ادمه بی توجهی باشم......

نمیتونم.... 

مسعود نشون داد بهم ک چند ساله دیگه ی ادم دیگه میشه یکی مثل باباش

چون از اول رابطه ک محلش نمیدادم تا الان ک دوسش دارم کاملا ی ادم جدیدی شده....

مسعودی ک ب ریز ترین جزییات توجه میکرد حالا بزرگتریناشم براش اهمیت نداره :| 

اینا عذاب اوره برام..... 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۱
الوچه بانو
۲۸
شهریور ۹۴
یعنی این چند روز من همش با مسعود دعوا... 
سر جیزای الکی
مثلا سر ژوله و حیایی
مثلا سر کوتاه کردن مو....
یعنی کلا انقد کلافه و عصبیم منتظرم یکی بهم بگه بالا چشت ابرو
عصبیم و دلیلشم میدونم و به زبون نمیارم
خدا ب من رحم و لطف...
ی کار بدیم دارم انجام میدم که بخاطرش خیلی شرمندم
خدایا ازت خواهش میکنم کمکم کن 
خیلی این روزا تنهام.....
خیلی دلم شکسته...
فقط تو رو دارم.....بخواه ک بنده ی خوبت شم 😓
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۴
الوچه بانو
۲۷
شهریور ۹۴

تصمیم گرفتم عروسی نگیرم

قرار داد همسر کلا چهل میلیونه 

اگه بخوایم وسیله بخریم خونه رهن کنیم عروسی بگیریم تهش هیچی برام نمیمونه

پس ب جا عروسی ی جشن کوچیک با گلچین خانواده

ی جشن با دوستای من و داداشم و مسعود تو ویلا

ک ب نظرم اینجوری ب خود منم خیلی بیشتر خوش میگذره

ی لباسم میپوشم آتلیه هم میریم 

کل این خرجا زیاد زیاد میشه شیش میلیون بشه اینجوری بهتره

خونه ام بابام گفت بالا خونه مامان بزرگم بدون اجاره دادن اینا تا یکی دو سال بشینیم تا پول دستمون بیاد ایشالله خونه بخریم

یه سری مسایل ب وجود اومده که حالم و خییلی خراب کرده

دعا کنید برا داداشم 😓

مسعود کاشان قرار داد بست

نمیدونم چرا دیگه حوصله خندیدن ندارم حتی حوصله حرف زدن با مسعودم ندارم 

راستی فعلا وبم همینه شاید بعدا رفتم یجا دیگه

خوشم نیومد از محیط این هیچی نداره 

مراقب باشید فعلا

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۷
الوچه بانو
۲۷
شهریور ۹۴

یعنی بلوگفا یجوری نابودم کرد

حس نوشتنم کلا پوکید 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۰
الوچه بانو