دیشب بخاطر اسباب کشی خیلیییی خسته شدم
چون وسایل خیلی زیاده ریز ریز باید جمع کنیم که تا عید دیگ تموم شه اخه خونه ای که ساختیم همین پشت خونه خودمونه:)
اومدم خونه به مسعود میگم ی ساک خیلی خیلی سنگین بلند کردم
از اونور بلند میگه چرا کپسول گاز 50 میلویی بلند کردی؟؟؟؟؟
من: 0___o
مامانش:.اااای خاک به سرم کپسووول گااااز؟؟؟گوشی و بده من ببینم !
من: :/
مامانش :سلام عزیزم نکن اینکارارو فردا پس فردا بخوای بچه بیارب مشکل پیدا میکنی!!!!
و همچنان من: :///
گفتم بخدا داره اذیتتون میکنه من حواسم هست :)))))
گفت حواست باشه میخوای برامون نوه بیاری من به دخترم اجازه نمیدادم اصلا :/
من:نه حواسم هست چشم!
مسعو گوشی و گرفت با این حالت :))))))))))))))))))))
بعد به مامانش میگه:اره میله رم با دست خم میکنه!!!!
من از دست این چیکار کنم ؟؟؟؟:دی
مامانشم که فقط راه بره بچه بچه کنه بخدا انگار مثلا مامان بابای من تمام بارای سنگینو میدن من بلند کنم»:))))))))))
من یه پا وانتم اصلا تو خونه:))))))))))))))))))))))